محل تبلیغات شما

می خواهم این تاریخ ها رو برای همیشه اینجا ثبت کنم . این تاریخ و روزها برای من مملو از عشق و نفرت ، دوست داشتن و نیاز بود .

کسی رو دوست داشته باشی و بعد بفهمی که همه اش پوچ بوده یک کم سخته و برای آدم گران تمام میشه.

25 اسفند 95 بعد از یک دیدار کوتاه ، شروع پایان بود .

بعد از بیش از یک و سال و نیم انتظار و عذاب بالاخره 5 آبان 97 یک شروع دوباره رقم خورد . یک شروعی که قرار بود توی دنیای مجازی باشه .

اما اشتیاق با هم بودن توی 7 اسفند 97 این قرار رو بهم زد و ما همدیگر رو دیدیم . جایی که من فکر می کردم خانه عشق منه .

دیدارهامون کم و بیش ادامه پیدا کرد .

26 فروردین 98

21 اردیبهشت 98

14 مرداد98 ( این شب برای هر دومون بی نظیر بود )

9 مهر 98

و سرانجام 4 آذر 98 (یک روز تلخ برای هر دو نفرمون) ، یک جوری اینجا پایان رابطه ما بود .

باز هم با بهانه های الکی . باز هم با غرور و خودخواهی یکباره رابطه مون را به آخر رساند .

باز من موندم و یک دنیا غصه و غم . من ماندم و یک عالمه بغض توی گلو .

اینبار دیگه نمی دانم چی می شه . احساس می کنم دیگه خیلی آزار دیدم . دیگه تحمل ندارم .

بعضی وقتا با خودم فکر میکنم که فکر کن مرده . مگه برای مرگ کسی چاره ایی هم هست . وقتی که عزیزی رو از دست می دیدم چی کار می کنیم . هیچی به زمان و زمین بد و بیراه می گیم ، گریه می کنیم ، انکار می کنیم  اما در نهایت می پذیریم .

فکر می کنم من دیگه به پذیرش رسیدم . برای این دوستی خیلی تلاش کردم و از همه چی خودم گذشتم . اما وقتشه که دیگه فاتحه برای این دوستی بخوانم .

دیگه هیچ اصراری ندارم . البته نمی دانم طاقت اینو دارم که اگه برگرده جواب مثبت بهش ندم یا نه ؟

اما به قول خودش دارم تلاش می کنم تا برای همیشه فراموشش کنم .

این هم یک پایانی هستش . هر چیزی یک روزی تمام می شه .

این هم پایان بیست سال عاشقی منه .

 

سلام شاپرکم . تولدت مبارک

شاپرکم محکم بغلم کن

میخوام برای همیشه تنها بمونم.

یک ,هم ,، ,کنم ,رو ,فکر ,می کنم ,می شه ,نمی دانم ,این هم ,باز هم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادبي اجتماعي یاور زنوز